English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3713 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to sow the seeds of something U تخم چیزی راکاشتن بنیادچیزی را گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to invite tenders for something U چیزی را به مزایده گذاشتن
to advertise for bids U چیزی را به مزایده گذاشتن
to advertise for bids U چیزی را به مناقصه گذاشتن
To leave something hanging. U چیزی رابلاتکلیف گذاشتن
to invite tenders for something U چیزی را به مناقصه گذاشتن
to put something into cold storage <idiom> U چیزی را به کنار گذاشتن
to put something on the shelf <idiom> U چیزی را به کنار گذاشتن
To put a price on something . U روی چیزی قیمت گذاشتن
play a legal trick U کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
to weather something U چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
crutches U دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
crutch U دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
To give it an appearance ( a semblance ) of leagality . To ligitimize something . U کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
to impinge on something U تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
impact U اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
to put something at somebody's disposal U چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
impacts U اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
underrate U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
hereditaments U هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
mislays U جا گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
load U گذاشتن
loads U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
leaving U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
placing U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
run home U جا گذاشتن
placements U گذاشتن
lets U گذاشتن
letting U گذاشتن
leave U گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
let U گذاشتن
places U گذاشتن
place U گذاشتن
put U گذاشتن
puts U گذاشتن
putting U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
placement U گذاشتن
lay U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
lays U گذاشتن
legate U بارث گذاشتن
legates U بارث گذاشتن
enclose U درمیان گذاشتن
enclosing U درمیان گذاشتن
to lay aside U کنار گذاشتن
to lay anegg U تخم گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
overrules U کنار گذاشتن
overrule U کنار گذاشتن
overruled U کنار گذاشتن
to lay it on with a trowel U کار گذاشتن
bank U در بانک گذاشتن
to leave a margin U حاشیه گذاشتن
to put up forsale U بمزایده گذاشتن
to put up to a U بمزایده گذاشتن
to keep in d. U امانت گذاشتن
to put in pledge U گرو گذاشتن
to leave off U کنار گذاشتن
to put by U کنار گذاشتن
to put a way U کنار گذاشتن
fused U سیم گذاشتن
point U نوک گذاشتن
encloses U درمیان گذاشتن
fused U فتیله گذاشتن در
to make a for U دردسترس گذاشتن
exceed U عقب گذاشتن
shutters U پرده گذاشتن
exceeded U عقب گذاشتن
exceeds U عقب گذاشتن
To grow a mustache . U سبیل گذاشتن
To grow a beard . U ریش گذاشتن
installs U کار گذاشتن
installing U کار گذاشتن
To trample on justice . To be unfair. U پا روی حق گذاشتن
window dress U بنمایش گذاشتن
welch U کلاه گذاشتن
install U کار گذاشتن
walk out on U قال گذاشتن
To pull someones leg . To kid someone. U سر بسرکسی گذاشتن
shutter U پرده گذاشتن
To discriminate . To make a distinction . U فرق گذاشتن
parcels U دربسته گذاشتن
lay U کار گذاشتن
lays U کار گذاشتن
parcel U دربسته گذاشتن
to put down U فرو گذاشتن
tip U نوک گذاشتن
tipping U نوک گذاشتن
handle U دسته گذاشتن
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1meaning of taking law
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1But it’s remarkable how, once you’ve committed to something, these things tend to work out in the end.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com